۱۳۸۹ شهریور ۸, دوشنبه

مرزنشین





 
to who asked about the name

امین خولی را می­توان از چهره­های نواندیش زمان خود در مصر به شمار آورد. در میان مقالات خولی دو مقاله "بلاغت" و "تفسیر" شهرت بسیاری دارند. وی در مقاله "تفسیر" که بعدها به صورت کتابی مستقل چاپ شد، نخست از پیدایش دانش تفسیر و از نخستین مفسران سخن می­گوید. سپس به تفصیب بحثی درباره تفسیر ماثور و نقلی، و در پی آن آرای موافقان و مخالفان تفسیر علمی (؟) را به میان می­آورد و در آخرین بخش مقاله، نخستین­بار اندیشه و روش خود را در باب تفسیر را بیان می­کند. در این مقاله وی بر سخن محمد عبده در تفسیر الفاتحه درنگ می­کند.
عبده در این کتاب بر تفاسیر نحوی، بلاغی، فقهی، کلامی و غیره خورده می­گیرد و آن­ها را تمرین فنون خاص در کتاب الهی می­داند که آدمی را از خدا دور می­کنند. به نظر عبده ما نباید در تفسیر قرآن کریم به دنبال موشکافی­های صرفی و نحوی و نزاع­های کلامی و فلسفی باشیم، که "زیاده روی در این مقاصد همه را از مقصود اصلی کتاب الهی باز می­دارد و به راههایی می­کشاند که معنای حقیقی قرآن را از یاد می­برد."
       تفسیری که به اعتقاد عبده و خولی واجب کفایی است.
معنای متن، نصر حامد ابوزید، عباس کریمی نیا، مقدمه مترجم، طرح نو
* * *
از میان اشاعره تنها کسی که توانست تفسیری از اعجاز قرآن بدست دهد عبدالقادر جرجانی بود که "نظریه نظم" خود را بر پایه اندیشه های معتزله و دستاوردهای یونانی ارائه کرد. وی گام نخست در پژوهش در اعجاز قرآن و کشف قواعد آن را پژوهش در شعر دانست.. وی نظریه خود را چنین اعلام کرد که اعجاز در خود ساختار قرآن نهفته است و به هیچ وجه به بیرون آن ارتباطی ندارد.
کشمکش میان قرآن کریم و اعراب جاهلی، و آن حالت شگفت زدگی و بهت اعراب هنگام شنیدن آیات قرآن نشان می­دهند که "جنبه ادبی"، یگانه ویژگی ممیز قرآن به عنوان متنی زنده و تاثیر گذار است که ایمان مومنان و کفر کافران از همان ناشی می شود.
-
" قرآن بزرگ ترین کتاب عربی و اثر جاویدان آن است. "
" قرآن مقدس ترین کتاب هنری ادبیات عرب است، خواه از منظر دینی بنگریم خواه نه."
امین خولی، مقاله تفسیر، دایرة المعارف الاسلامیة
* * *
از آنجا که مکتب و روش ادبی از مبانی سنتی در میراث گذشته و دستاوردهای پیشرفته روشهای جدید در تحلیل و نقد به یک میزان برخوردار است، می­تواند متن دینی را از کارکردهای ایدولوژیک – سیاسی، اقتصادی، علمی یا فلسفی – که در قرن بیستم شاهدش هستیم برهاند. با بکارگیری این روش پژوهشگر می­توان دست کم سه بافت یا سیاق در سطوح مختلف معنا و دلالت را از هم تفکیک کند. {1} نخست سیاق تاریخی که به پیشتر به تفصیل از آن سخن گفتیم.
این سیاق عناصر اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، دینی، فکری و فرهنگیزمان نزول را شامل می­شود. ای زمینه خود دارای سیاق­های جزئی تر استکه فهرستی از آن­ها چنین است:
·     قرار گرفتن جزیرو العرب در کشاکش نزاع های دو امپراتوری روم و ایران
·       اهمیت قرار گرفتن مکه در راه تجاری بین شمال و جنوب که قرآن آن را به سفر زمستانی و تابستانی یاد می کند - رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّيْفِ
·        اوضاع و احوال دینی در جزیره العرب و تاثر آن از مسیحیان شمال و یهودیان جنوب و ماجرای هجرت یهودیان جنوب به یثرب
·        موقعیت اقتصادی و دینی قریش و مسئله رقابت میان دو تیره اصلی این قبیله که بعدها شد رقابت بین بنی امیه و بنی هاشم
·     پیوندهایی دینی میان مکه و مدینه
{2} دوم سیاق یا زمینه خواننده و پژوهشگر امروزی که معنای عصری متن را می سازد. معنای متن در هر عصر محصول تعامل "معنای تاریخی" با جنبه امروزین ذهن خواننده است. {3} تعامل این دو سیاق زمینه سومی را فراهم می آورد که همان "فحوا" است و از طریق آگاهی انتقادی پژوهشگر نسبت به موقعیت کنونی اش و همچنین نسبت به موقعیت گذشته (همزمان با شکل گیری متن) به دست می آید. این درک و آگاهی صحیح مَرکب راهوار پژوهشگر در مسیر تحقیق خواهد بود و مانع از آن خواهد شد که وی معانی و دلالت های امروزی را به گونه ای تحریف شده بر الفاظ و عبارت های گذشته بپوشاند و "فحوا"یی عصری از "معنا"یی تاریخی بیرون کشد که با آن متناقض است. نباید از یاد ببریم که گاه برخی در این وادی با حسن نیت تمام ره به ترکستان برده اند. دیروز دسته ای به ما می گفتند اسلام دین ملی گرایی غربی است، و دسته ای اسلام را دین سوسیالیزم، عدالت اجتماعی و جهاد علیه امپریالیسم و صهیونیسم می دانستند. روزگار که برگشت، از ما می خواهند بپذیریم که اسلام ضد ملی گرایی است، یا اسلام دین سود و تجارت و مالکیت خصوصی است و سرانجام اینکه اسلام دین صلح و دوستی است.
- - -
- نواندیشی ای که بدون پشتوانه درک علمی از میراث بر پایه ای ایدئولوژیک بنا شود خطرش کمتر از تقلید نیست. 

معنای متن، نصر حامد ابوزید، عباس کریمی نیا، طرح نو

۱۳۸۹ شهریور ۲, سه‌شنبه

هم زاد با کلمات داغ دیده

" شاید تصور معنویت بعنوان یک مذهب خصوصی

همانقدر مشکل باشد که زبان خصوصی در فلسفه ویتگنشتاین " *



اوایل که بچه­ ها می­گفتند بیا دعای برنامه­ مان را تو بخوان سر باز می­زدم. میگفتم بابا من که این کاره نیستم. تا حالا جایی به چیزی نخوندم اون صورت. می­گفتند به اون صورتت قسم بیا. کسی را نداریم. گفتم آخه من حرفه­ ای نیستم. هیچ کدوم از این جملاتی که مداحها وسط دعاهاشون میگن من اصلاً از بیخ بلد نیستم. مردم دوست دارن یه آدم سن­ وسال­ دار بیاد براشون دعا بخونه، نه یه بچه­ ی بیست ساله. من کلی سوتی هم ممکنه بدم! گفتند این حرفا چیه می­زنی؟! کم­رو که نیستی ماشالله! صداتم خوبه. حالا حرفه­ ای نیستی که نیستی. اصلاً مردم غیرحرفه­ ای­ها رو بیشتر دوست دارن. بهانه­ ی دیگه­ ای اگه نداری همین ماه رمضون بیا جوشن­ کبیر بخون.

ولی خب اینها بهانه نبود. اوایل سوتی کم نمی­دادم. الان هم اگر حواسم جمع و جور نباشد سوتی هایم زیاد است. سعی می­کردم به لحن و آهنگم خیلی دقت کنم و کمتر در آهنگ­های معمول مداحی بخوانم. طوری بخوانم که یکنواخت نباشد و مستمعین را خسته نکنم. خیلی علاقه ­مند بودم دعا را در بیات ترک شروع کنم و یکجوری ببرمش در افشاری. خلاصه طوری باشد که خیلی تکراری نباشد. البته معمولا نمی­شد! اغلب درسیکل بسته­ ای از نت­ها گیر می­کردم و تغییر گام به ندرت صورت می­گرفت. اما کم­ کم این دقت­های تکنیکی خاطر خودم را اندکی آزرد. احساس کردم قرار نیست من بنشینم بالای مجلس، مدام با صدایم بازی کنم و هی قشنگ و قشنگ­ تر بخوانم. پس قرار است چه­ کار کنم؟! اصلا آیا آن دعاهایی که می­خوانم در آن لحظه زبان حال خودم است؟! اصلا دست جمعی نیایش­ کردن چقدر معنی می­دهد؟! آیا هرکسی نباید خودش دعایی را بخواند که از عمق جان خودش بر می­خیزد؟! ... و کلی مسئله­ ی پایه­ ایِ دیگر. بعداز هجوم این سوال­ها، مجبور شدم مثل بسیاری از هم نسلانم فارغ از آنکه سنت و فرهنگم چه بوده و چه نبوده، بنشینم و تک­ و تنها به این سوال­ها فکر کنم. این چون­ و چراها آنقدر زیاد بود که حتی گاهی اوقات وسط دعا خواندن هم گریبانم را می­گرفت و حواسم را پرت می­کرد. تنها کاری که در آن مواقع از دستم بر می­آمد این بود که آب و تابِ بیش از حد ندهم و کاری نکنم که صدا از کنترلم خارج شود. سرم را بیندازم پایین و زمزمه­ کنان دعا را به پایان برم تا بعداً دوباره رشته­ ی مسائل و مصائبم را از سر بگیرم.

* * *

پنجشنبه شبی بود که بعد از خواندن دعای کمیل از حسینیه خارج ­شدم. لی­ لی­ کنان مشغول کفش پوشیدن­ بودن بودم که خانمی نزدیک شد و سلام کرد. ایستادم و سلامش را پاسخ دادم. چشم­ هایی تودار و سیمایی آرام و رنج­دیده داشت. هم سن­ و سال مادرم شاید. گفت "دعا رو خیلی قشنگ می­خونید. صدای آسمونی­ ای دارید." مات و مبهوت ماندم. علی­رغم همه حاضرجوابی­ همیشگی­ ام هیچ چیز نتوانستم بگویم. بزحمت فقط کلمه­ ای به نشانه تشکر ادا کردم. خشکم زد. انگار او در صدایم چیزی شنیده بود که خودم از شنیدنش عاجز بودم. حس کردم بعد از مدت­ها توانسته­ ام کمی خودخواهی­ ام را فراموش کنم. کلمات­ خودشان راه را پیدا کرده بودند چرا که آن­ها دیریست پیامبرانِ معنی­ اند. احساس کردم من تنها امانت­دار این کلماتم و قرار نیست خودم آن­ها را مدام از نو بازتولید کنم و از اعماق جان بخوانم. مگر بچه­ ای که به دنیا می­ آید کلماتش همگی از عمق جانش می­تراوند؟! او هم کلمات را از مواجهه­ ی جامعه­ خویش می­ آموزد و بکار می­ بندد. اما اگر کسی آن مواجهه را نپسندید و بر آنها خط بطلان کشید نیز نباید آنها را یکسره از خود براند. کلمات از آنِ اوهستند، جزء لاینفک او، ریشه­ دارتر از آن چه می­ اندیشد! آن­ها تن به میل هرنوع مواجهه­ ای نمی­دهند و حتی درمقابل بسیاری خواندن­ها و خوانش­های همه­ گیر و غالبِ زمانه­ شان می­ ایستند و تا پرچم دار روشنی و نور باشند.

فَتَلَقَّىٰ آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ

پس آدم کلماتی از پروردگارش فرا گرفت و بر او بازگشت که همانا او توبه­پذیرِ مهربان است.

بقرة 37



* احمدصدری، معنویت و پاکدینی روشنفکرانه؛ بدیلهائی برای دین !؟، قسمت دوم