اینجا سرزمین هواهای شب مانده است و جوهایی که تا ابدالدهر - انگار لااقل - گرفته، و آدمهایی که از ترس زمینگیر شدن، آرزوی بیوزنی می کنند. اینجا سرزمین انسانهایست که مانده اند بین زمین و هوا، و در این درماندگی ترجیح می دهند بیشتر جوگیر بمانند تا زمینگیر و بیلنگدرهوا.
قضای حاجت است غایت آمالشان، و به سوی توست الی الابد، انگشت اتهامشان!
قضای حاجت است غایت آمالشان، و به سوی توست الی الابد، انگشت اتهامشان!
چرا نمی شکنی؟
چرا به حرف نمیآیی؟
چرا فریاد نمی زنی؟
بی تفاوت شدی؟!
رگ غیرتت خشک شده؟!
این که غصه ندارد. بیا تو هم مثل ما دستی به آب برسان و در هواخواهی پیرامونت به سخن بیا!
درست مثل ما!
به گفتگو بیا!
- گفتگو؟!
بله، گفتگو! بیا صحبت کنیم!
همه چیز با گفتگو حل می شود.
- هیچ میدانی تروریست جماعت، آدمِ گفتگو نیست؟!
تروریستهای شهری روزها ساکتاند. از کوره در نمی روند و به طعنه های بی عملی سوپرمن وار لبخند می زنند؛. لبخندی به پهنای همه ی هستی طرف..
تروریستهای شهری روزها ساکتاند. از کوره در نمی روند و به طعنه های بی عملی سوپرمن وار لبخند می زنند؛. لبخندی به پهنای همه ی هستی طرف..
چقدر هم آداب دان ! رعایت آداب کشت و کشتار هم فخر فروختن دارد؟! آنها هم در نهایت چاره ای ندارند جز تسلیم در برابر میز مذاکره. آنها یا می میرند یا تسلیم میزهای مذاکره میشوند. افکار عمومی انتظار دارند! چطور می توانی در برابر کشته شدن پیر و جوانشان سکوت کنی؟!
- ما روزها سکوت میکنیم.
v
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر