دوره های دگرگونی های دینی پیوسته بسیار توانفرسا بوده است. امپراطوری رم در قرن سوم میلادی آنچنان پهناور و در بر دارنده اقوام و ادیان گوناگون بود که در شهرهای بزرگ، در محل تلاقی راههای بازرگانی، دهها مذهب و فلسفه برای پذیرش همگانی با هم رقابت می کردند. اینها زمان های نا ایمنی و بدبینی بود، و تنوع مذاهب، که مدام ذهن دنیا را مشغول می داشت، مجاهدت دینی را بسی پرالتهاب می کرد. خدا گویی از جهان کنار گرفته بود{و}آدمها در معرض گزند افکار شیطانی بودند.
دریای ایمان، دان کیوپیت. ترجمۀ حسن کامشاد. طرح نو 1376. پیشگفتار.
* * *
می توان این حکم را برای روشنفکران دینی جاری دانست که تلاش های ایشان در طول دو دهه، چیزی جز "ترجمان همیارانه"ِ هابرماس، یا "سنت توجیه شده"ی گیدنز، و یا "کثرت گرایی و ذات گریزی"ِ دیویی نیست.
عباس شریفی، شریعت و عقلانی، گام نو، تهران 1388
ترجمه همیارانه ی محتوای مذهبی، باورهای مذهبی به زبانی که بردش محدود به جامعه ی دینی نباشد.
یورگن هابرماس، فراسکولاریزم، همشهری ماه، شماره 11، بهمن 1380
توجیه توسط دانشی انجام می شود که اعتبارش را از سنت نمی گیرد.
آنتونی گیدنز، پیامدهای مدرنیت، نظر مرکز 1377، ص 46 و 47
نگرش خلاق و گشوده بر جهان
و تمایز میان دین و امر دینی.
* * *
این ها را که تایپ می کردم در این فکر بودم که پیغمبر، آن ابتدا، وقتی که از کوه پایین آمد و با مردمان سخن گفت، از کدام کلمات استفاده کرد. از کدام معانی حرف زد؟ به چه قصه ها و مَثل هایی توسل جست؟ خودش و کلماتش چقدر برای آن آدم ها آشنا بودند؟ - مخصوصاً آن روزها و ماه های ابتدایی که آیه ها سنگین، ولی بریده و کوتاه بود و امکان توضیح و تآسیس واژگان و مفاهیم جدید را در آنها وجود نداشت.
الان که نوشته ام تمام می شود، با خودم می گویم آشنایی زدایی چطور؟! آیا هیچ آشنایی زدایی از روزگار و زمانه ی خود نکرد؟!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر