۱۳۹۵ اسفند ۱۰, سهشنبه
سمت و سوی دموکراسی
http://www.chrisjordan.com/ |
اجتماع بشری برای حل مشکلات خود میان دوقطبیهای بسیاری نوسان میکند. یکبار این گفتمان راه حلی برای بهبود اوضاع پیش روی جامعه میگذارد، و یکبار این گفتمانِ رقیب است که گوی و میدان را از او میرباید و حاضران و ناظران را به خود مشغول میدارد - یکی از آشناترین این رفت و برگشتها را شاید بتوان تا حدودی ذیل دوگانۀ در اولویت قرار دادن فرد یا اجتماع جستجو کرد.
مسئله این نیست که در این رقابت کدام یک گفتمان برتر یا طرفِ حق است که با آویختن به آن بتوان در مسیر سعادت گام برداشت. مهمتر از آن این است که گفتمانهای رقیب چقدر در آنچه هستند بیدروغ و درجهاول اند. مسئله اصالت گفتمان است.
رقابت در نهایت ناگزیر است اما پیروزی هیچ یک از طرفین ضمانتگر رشد نیست. رشد نتیجۀ فرایند رفت و برگشت در رقابت است. رفت و برگشتی که میتواند ارتقایی یا قهقرایی باشد.
یک معیار برای فهمیدن این که یک رقابت قهقرایی است یا نه تکرار بیپایان عبارت انتخاب بین بد و بدتر است. پیامد اصلی رقابتیشدن دستنکشیدن از رقابت حتی در زمین سست و در سینهکش قهقراست.
۱۳۹۵ بهمن ۲۱, پنجشنبه
گونشتباه
ناجیرهخوار
وارد کوچه که شدم چشمم به گربهای افتاد که چیزی به دندان گرفته بود و این سو و آن سو میدوید. آنقدر نزدیک نبودم که بفهمم چه چیزی به دندان گرفته است. هرچه بود بزرگ بود؛ کلافی کاغذی شکل که با هر تکان تکّهای از آن بر زمین میریخت. گربه بعد از چندین بار جهت عوض کردنِ سراسیمه میان اتوموبیل و موتورسیکلت بالاخره به دری رسید و سعی کرد با عبور از لابهلای میلههای در هر طور شده از مهلکه فرار کند. اما محمولهای که به دندان گرفته بود مانعش شد - انگار محموله چندان هم کاغذی شکل نبود. دوباره تلاش کرد ولی باز نتوانست رد شود. با هر تقلا کاغذهای بیشتری روی زمین میریخت. حرکاتش سریعتر از آن بود که بشود تصویر را به خوبی دنبال کرد. هر چه در دهانش بود برایش بسیارمهم بود. حاضر نبود از خیرش بگذرد و به هر ترتیبی که بود از در عبور کرد و از مهلکه گریخت.
نزدیکتر شدم. به جایی رسیدم که گربه محموله را به دندان گرفته بود. وقتی چشمم به پرهای روی زمین افتاد تازه فهمیدم آنچه در دهان گربه بوده تودۀ کاغذی نبوده، بلکه کبوتر بخت برگشتهای بوده که گربه در خیابان شکار کرده بود و میخواسته آن را هرچه زودتر به جای امنی ببرد. جای تعجب داشت که این اصلاً به ذهنم نرسیده بود که آنچه در دهان گربه است کبوتر است نه تودۀ کاغذی. این را میشد از تلاشی که برای به در بردن شکارش کرد به راحتی را فهمید.
وقتی فکرش را میکنم میبینم هیچگاه درست و حسابی به این فکر نکرده بودم که گربههای خیابانی شکار هم واقعاً میکنند. ظاهراً تا کنون آنها را به عنوان گونهای که غذایش را تمام و کمال از کرامتِ اهالی یا پسماندهای شهر دریافت میکنند میشناختم.
گاهی مشاهدهگرِ صرف بودن چشم آدم را به حقایق ژرفتری باز میکند.
۱۳۹۵ بهمن ۱۳, چهارشنبه
اشتراک در:
پستها (Atom)