«فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ»
بشارت باد عذابی پر از درد!؟
تا آنجا که عقل سلیم حکم میکند کسی، کسی را به درد و رنج بشارت نمیدهد. عذاب امر خوشایندی نیست که بدان مژده دهند. مگر آنکه گوینده فاعلانه منظوری داشته باشد و بدین واسطه تصریح کند که این عذاب در واقع نه از سر طرد و شکنجه و مرض است.
شنوندۀ این سخن کسی است که به راهِ رفته بیاعتماد شده و دیگر مقصدی در چشمانداز خویش ندارد و برای آنکه پای از بیراهه بیرون گذارد و راه و رسم دیگری در پیش گیرد باید درد را اختیار کند. غایت عذاب شکنجه نیست. عذاب وصف وضعیتی است که در آن میانۀ فرد با آنچه هست و آنچه میکند به هم ریخته و امید از دست رفته است. بیخود نیست که مشخصۀ اصلی آن نه دهشت و کشندگی که درد و رنج است. عذاب مکانیزمی است که آگاهی در آن رشد میکند و ارادۀ تغییر در آن شکل میگیرد. هزینهی راهیابی تاب آوردن درد است. تغییر با استمرار درد معنا میشود چرا که آگاهی ارمغان مزمن شدن درد است. تفاوت این درد با دقمرگ شدن آن است که اگرچه این یکی هم مهلک و کشنده است اما امید آن نیز هست در پی این تاب آوردن، حیات دوباره در زمین مرده جاری شود.
علت مژده دادن به این دردِ مهلک مخابرۀ این پیام است که در اوج یاس و بیراهی، راهی - اگرچه پردرد و کشنده – وجود دارد. مثل بیماری مبتلا مرضی بدخیم و لاعلاج که در اوج ناامیدی یکمرتبه خبردار میشود درمانی - آن هم احتمالی و نه قطعی - برایش وجود دارد اما او برای آن که ازین درمان بهرهمند شود باید دورهی درد را تاب آورد. برای کسی که با مرگ دست به گریبان شده چه چیزی خوشایندتر از مژدۀ بهبود در پی تابآوردن درد است؟
مثال دیگرش ترک اعتیاد که جز با اختیارکردن درد و تابآوردن دورۀ دوری و درمان و مهمتر از همه بشارت عذاب و درد امکانپذیر نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر