۱۳۸۹ شهریور ۲, سه‌شنبه

هم زاد با کلمات داغ دیده

" شاید تصور معنویت بعنوان یک مذهب خصوصی

همانقدر مشکل باشد که زبان خصوصی در فلسفه ویتگنشتاین " *



اوایل که بچه­ ها می­گفتند بیا دعای برنامه­ مان را تو بخوان سر باز می­زدم. میگفتم بابا من که این کاره نیستم. تا حالا جایی به چیزی نخوندم اون صورت. می­گفتند به اون صورتت قسم بیا. کسی را نداریم. گفتم آخه من حرفه­ ای نیستم. هیچ کدوم از این جملاتی که مداحها وسط دعاهاشون میگن من اصلاً از بیخ بلد نیستم. مردم دوست دارن یه آدم سن­ وسال­ دار بیاد براشون دعا بخونه، نه یه بچه­ ی بیست ساله. من کلی سوتی هم ممکنه بدم! گفتند این حرفا چیه می­زنی؟! کم­رو که نیستی ماشالله! صداتم خوبه. حالا حرفه­ ای نیستی که نیستی. اصلاً مردم غیرحرفه­ ای­ها رو بیشتر دوست دارن. بهانه­ ی دیگه­ ای اگه نداری همین ماه رمضون بیا جوشن­ کبیر بخون.

ولی خب اینها بهانه نبود. اوایل سوتی کم نمی­دادم. الان هم اگر حواسم جمع و جور نباشد سوتی هایم زیاد است. سعی می­کردم به لحن و آهنگم خیلی دقت کنم و کمتر در آهنگ­های معمول مداحی بخوانم. طوری بخوانم که یکنواخت نباشد و مستمعین را خسته نکنم. خیلی علاقه ­مند بودم دعا را در بیات ترک شروع کنم و یکجوری ببرمش در افشاری. خلاصه طوری باشد که خیلی تکراری نباشد. البته معمولا نمی­شد! اغلب درسیکل بسته­ ای از نت­ها گیر می­کردم و تغییر گام به ندرت صورت می­گرفت. اما کم­ کم این دقت­های تکنیکی خاطر خودم را اندکی آزرد. احساس کردم قرار نیست من بنشینم بالای مجلس، مدام با صدایم بازی کنم و هی قشنگ و قشنگ­ تر بخوانم. پس قرار است چه­ کار کنم؟! اصلا آیا آن دعاهایی که می­خوانم در آن لحظه زبان حال خودم است؟! اصلا دست جمعی نیایش­ کردن چقدر معنی می­دهد؟! آیا هرکسی نباید خودش دعایی را بخواند که از عمق جان خودش بر می­خیزد؟! ... و کلی مسئله­ ی پایه­ ایِ دیگر. بعداز هجوم این سوال­ها، مجبور شدم مثل بسیاری از هم نسلانم فارغ از آنکه سنت و فرهنگم چه بوده و چه نبوده، بنشینم و تک­ و تنها به این سوال­ها فکر کنم. این چون­ و چراها آنقدر زیاد بود که حتی گاهی اوقات وسط دعا خواندن هم گریبانم را می­گرفت و حواسم را پرت می­کرد. تنها کاری که در آن مواقع از دستم بر می­آمد این بود که آب و تابِ بیش از حد ندهم و کاری نکنم که صدا از کنترلم خارج شود. سرم را بیندازم پایین و زمزمه­ کنان دعا را به پایان برم تا بعداً دوباره رشته­ ی مسائل و مصائبم را از سر بگیرم.

* * *

پنجشنبه شبی بود که بعد از خواندن دعای کمیل از حسینیه خارج ­شدم. لی­ لی­ کنان مشغول کفش پوشیدن­ بودن بودم که خانمی نزدیک شد و سلام کرد. ایستادم و سلامش را پاسخ دادم. چشم­ هایی تودار و سیمایی آرام و رنج­دیده داشت. هم سن­ و سال مادرم شاید. گفت "دعا رو خیلی قشنگ می­خونید. صدای آسمونی­ ای دارید." مات و مبهوت ماندم. علی­رغم همه حاضرجوابی­ همیشگی­ ام هیچ چیز نتوانستم بگویم. بزحمت فقط کلمه­ ای به نشانه تشکر ادا کردم. خشکم زد. انگار او در صدایم چیزی شنیده بود که خودم از شنیدنش عاجز بودم. حس کردم بعد از مدت­ها توانسته­ ام کمی خودخواهی­ ام را فراموش کنم. کلمات­ خودشان راه را پیدا کرده بودند چرا که آن­ها دیریست پیامبرانِ معنی­ اند. احساس کردم من تنها امانت­دار این کلماتم و قرار نیست خودم آن­ها را مدام از نو بازتولید کنم و از اعماق جان بخوانم. مگر بچه­ ای که به دنیا می­ آید کلماتش همگی از عمق جانش می­تراوند؟! او هم کلمات را از مواجهه­ ی جامعه­ خویش می­ آموزد و بکار می­ بندد. اما اگر کسی آن مواجهه را نپسندید و بر آنها خط بطلان کشید نیز نباید آنها را یکسره از خود براند. کلمات از آنِ اوهستند، جزء لاینفک او، ریشه­ دارتر از آن چه می­ اندیشد! آن­ها تن به میل هرنوع مواجهه­ ای نمی­دهند و حتی درمقابل بسیاری خواندن­ها و خوانش­های همه­ گیر و غالبِ زمانه­ شان می­ ایستند و تا پرچم دار روشنی و نور باشند.

فَتَلَقَّىٰ آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ

پس آدم کلماتی از پروردگارش فرا گرفت و بر او بازگشت که همانا او توبه­پذیرِ مهربان است.

بقرة 37



* احمدصدری، معنویت و پاکدینی روشنفکرانه؛ بدیلهائی برای دین !؟، قسمت دوم

۳ نظر:

  1. آوازه خوان نه، آواز. چلچراغ، 1 شهریور 88 ، شماره 400 ، ص 16

    پاسخحذف
  2. بچه با کلمات دیگران شروع میکند، اما به تدریج، توان استقلال و تشکیل شخصیت و یافتن خود را با یافتن کلمات و خلق عبارات و آفریدن تعابیر خود می یابد.
    کلمات را باید آموخت -چه از جامعه، چه از منشا روشنی و نور- اما شیوه توبه خاص هر کس است؛ اوست که از کلمات غیرشخصی، شیوه شخصی و فردی بازگشت خود را باز می یابد و می آفریند.

    پاسخحذف
  3. بله بله ...
    کلمات راهی غیر از این برای آدم نمیگذارند و تا ابد پرچمدار آزادی و آزادگی (روشنی و نور) می مانند.

    پاسخحذف