بررسی و معرفی کتاب دردسرساز بن میکائیلسن، ترجمه پروین علیپور،
نشر چشمه، 1391
کُل ماتیوز نوجوانی است که با ضرب و شتم شدید همکلاسیاش
پیتر دردسر بزرگی برای خودش درست کرده، کارش به دادگاه کشیده و چیزی نمانده به
زندان بیافتد. اما دادگاه تصمیم در مورد کُل را به جایی به نام «دایره دادرسی» میسپارد.
دایره دادرسی تصمیم میگیرد کُل را به جای زندان به جزیرهای در شمال آمریکا بفرستد
مگر خشم افسارگسیخته و گرایش به بزهکاری در حوضچههای آب سرد جزیره از ذهن نوجوانش
شسته شود.
اما مسئله به این سادگی حل نمیشود. خشم کُل به جای فروکش کردن، با رسیدن به
خاک جزیره تازه زبانه میکشد و زمین و زمان را به آتش میکشد. اینجاست که «خرس روح»
از راه میرسد و چشم در چشم کُل به وی نگاه میکند...
* * *
«دردسرساز»
نوشته بن میکائیلسن کتابی است تحسین شده که آرام و بیصدا جایش را در ذهن خواننده
باز میکند. معرفی ایدۀ دایره دادرسی، حلول در طبیعت و درک دیگری،
بیان ساده از نقش نمادها و مناسک در رشد و تکامل بشر و روایت شکیبا و
واقعگرا از تحول کُل از جمله نکاتی است که خواندن این کتاب را ارزشمند میکند.
دایره داددرسی
آنچه
در کتاب تحت عنوان دایره داددرسی یا حلقه شفا آمده از بومیان آمریکا الهام گرفته
شده است. در دایره دادرسی خانواده فرد بزهکار و خانواده افراد آسیبدیده و چند
کارشناس امر، طی جلسات گفتگو سعی میکنند تا با مشارکت یکدیگر راه حلی برای
بازگرداندن فرد بزهکار به اجتماع فراهم کنند.
اهمیت
آشنایی با راه حل جایگزین را وقتی میتوانیم بهتر درک کنیم که نگاهی به آمار رسمی
بیاندازیم. مطابق با آمارهای رسمی بیش از نیمی از کسانی که به زندان میروند به
علت تکرار جرم به زندان باز میگردند +
پیادهکردن
هر ایدهای از جنس عدالت ترمیمی (Restorative
Justice) که بخواهد در مواردی جایگزین عدالت سزادهنده (Retributive Justice) شود نیازمند کسانی است که بتوانند مسئولیت
پیادهسازی آن در اجتماع را به عهده بگیرند. این نیاز در داستان به بهترین نحو در گاروی
و ادوین که ظاهراً پیشینهای شبیه پیشینه کُل دارند برآورده شده است.
حلول
در طبیعت و درک دیگری
یکی
از ریشههای تجاوز و بزهکاری را چشم بستن بر دیگران و فراموش کردن حیات و حضور
ایشان است. کُل در رقصهای شبانهاش دور آتش در واقع احترام به دیگری تمرین میکند.
~ ادوین که آتش را شعلهور کرده بود، گفت: «حالا میرقصیم.» ایستاد و همانطور که نزدیک آتش قدم میزد گفت: «دور و بر ما پر از نیرو است: جانورانی مثل وال، خرس، گرگ و عقاب هستند. نیروهایی مثل خورشید و ماه و فصلها هست. از آن گذشته نیروهای درونی ما نیز هستند؛ مثل نیروی خشم و شادی. ما میتوانیم همه اینها را احساس کنیم و با این احساسات برقصیم. اینها کلی چیز به ما یاد میدهند. امروز والها را دیدیم، پس امشب رقص وال میکنیم. بعد هر کداممان میگوییم از تماشای والها چه یادگرفتهایم.» }
نماد و مناسک
نو شدن
و رشد، فی نفسه حیاتبخش و هیجانانگیز است. با این حال نمیتوان نقش ممارست و تکرار را در
رسیدن به آن نادیده گرفت. نماد سازی به منظور گذار از منزلی به منزل دیگر جز با
تحمل تکرار صورت نمیگیرد.
~
ادوین سنگ را به کل داد.
کُل پرسید «چه کارش کنم؟»
ادوین به سمت بالا راه افتاد و گفت: «دنبالم بیا؛ برایت توضیح میدهم...»
کُل پرسید: «تا کجا باید برویم؟»
ادوین همچنان بالا میرفت.
کُل غرغرکنان دنبالش راه افتاد. ادوین در همان حال که بالا میرفت، شروع کرد
به صحبت: «زندگی تو یک اتفاق نیست. نسلهای زیادی از اجدادت در طول زندگیشان تلاش
کردهاند، درسهایی یاد گرفتهاند و اشتباهاتی کردهاند؛ درست مثل تو! هر نسلی
چیزی یاد گرفته و تغییرات را خواسته و ناخواسته به نسل بعد منتقل کرده است.»
]...[
کُل خسته و هِنهِنکنان به حرفهای ادوین گوش میداد و بدون نک و نال پیش میرفت.
موقعی که سر تپه رسیدند، کل دیگر از نفس افتاده بود.
]...[
ادوین گفت: «من آن سنگ را تا حالا صدبار اینجا آوردهام.»
-
همین سنگ را؟
ادوین سرش را تکان داد.
-
منظورت این است که دوباره میبریاش پایین؟
ادوین لبخند زد و گفت: «راه بهتری وجود دارد! وقتی سنگ روی زمین قرار میگیرد،
مفهومش عوض میشود. حالا دیگر میشود خشم تو! برو جلو و خشمت را به پایین تپه قِل
بده.»
کل خم شد و سنگ را هل داد.
]...[
ادوین گفت: « هر بار که این کار را بکنی، سنگ برایت معنا و مفهوم بیشتری پیدا
میکند و برایش ارزش بیشتری قائل میشوی.»
-
منظورت چیه هر بار که این کار را بکنم؟! قرار نیست که هر روز بنده این کار
ابلهانه را انجام بدهم؟!
-
خب اگر دلت میخواهد عصبانی بمان! }
شکیبایی
در روایت تحول کُل
کُل با
ماندن در جزیره در مییابد تا چگونه توجه خود را (که به صورت تاریخی با خشونت و
خشم گره خورده)، رفتهرفته معطوف چیزهای دیگر کند. آنچه بیش از هر چیز باعث
ماندگاریِ داستان در ذهن خواننده میشود شتاب نکردن نویسنده در روایت تحول کُل است.
میکائیلسن داستان را با واقعگرایی به سرانجام میرساند و هیچگاه عواقب اتفاقات
ابتدای داستان را از یاد نمیبرد.
کُل
خشم را در نهایت همچون خاطرهای در مییابد که اگرچه خلاصی از آن امکان ندارد اما
نباید تا ابد نیز اسیر آن بماند. او چارهای جز مواجهۀ آگاهانه با خشم وجود ندارد.
~
کل از اوین پرسید: «رقص خشم چه جوری است؟»
-
آن از همه سختتر است؛ چون با خشم روبهرو میشوی و رهایش میکنی.
کُل پرسید: «یک شب ترتیبش را میدهیم؟»
-
بعد از رفتن من و گاروی خودت تنهایی این کار را میکنی. البته موقعی که آمادگیاش
را داری.
}
* * *
عنوان
نسخه اصلی کتاب «Touching Spirit Bear»
است. دو ترجمه از این کتاب به زبان فارسی در ایران منتشر انجام شده است. اولی
ترجمه پروین علیپور با نام «دردسرساز» نشر چشمه 1390 و دیگری ترجمه بهار اشراق با
نام «راز حلقۀ شفا» نشر قطره 1391 که متأسفانه ظاهراً هیچ کدام هنوز تجدید چاپ نشدهاند.
جالب
اینکه علیرغم حضور نمادین و تاثیرگذار خرس روح در داستان، نام و نشاناش در هیچ
یک از عناوین ترجمههای فارسی نیست. اما این غیبت چیزی از ارزشهای او در قصه کم نمیکند.
نقش خرس روح در داستان کُل ماتیوز پررنگتر از آن است که نیاز به نگه داشتن نشانهای
از او باشد.
برای
درک اینکه در ملاقات با خرس روح چه بر کُل ماتیوز گذشته چارهای جز خواندن کتاب وجود
ندارد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر