Dedicated to Z
خدا با انسان چگونه سخن می گوید؟
در ادیان توحیدی چهار طریق برای سخن گفتن خدا با انسان ذکر شده است:
خدا از راه طبیعت با انسان سخن می گوید. چنان که تمام کائنات جلوه خداوند است. در قرآن نیز از آن ها به آیه یاد شده است. آیه در قرآن به معنای نشانه نیست، بلکه چیزی بیشتر از نشانه است. آیه مفهومی پویا و زنده است و باید آیه ها را نمود های خداوند دانست.
پیر پرسید کیست این؟ گفتند: □ عاشقی بیقرار و سرگردان
گفت: جامی دهیدش از می ناب □ گرچه ناخوانده باشد این مهمان
ساقی آتشپرست آتش دست □ ریخت در ساغر آتش سوزان
چون کشیدم نه عقل ماند و نه هوش □ سوخت هم کفر ازان و هم ایمان
مست افتادم و در آن مستی □ به زبانی که شرح آن نتوان
این سخن میشنیدم از اعضا □ همه حتی الورید و الشریان
که یکی هست و هیچ نیست جز او □ وحده لااله الاهو
گفت: جامی دهیدش از می ناب □ گرچه ناخوانده باشد این مهمان
ساقی آتشپرست آتش دست □ ریخت در ساغر آتش سوزان
چون کشیدم نه عقل ماند و نه هوش □ سوخت هم کفر ازان و هم ایمان
مست افتادم و در آن مستی □ به زبانی که شرح آن نتوان
این سخن میشنیدم از اعضا □ همه حتی الورید و الشریان
که یکی هست و هیچ نیست جز او □ وحده لااله الاهو
هاتف اصفهانی
*
در این میان خدا با افرادی خاصی (پیامبران) سخن گفته است. این سخن گفتن {احتمالا} از جنس از کلمات و جملاتی که از حلقوم انسانی بیرون می آید نبوده است. اگر هم کلمات و جملاتی در این مخاطبه در کار بوده است، آن حقیقتی که بر آنها نازل می شده چیزی بیش از این کلمات و جملات بوده است. در این گونه سخن گفتن چیزی که اهمیت داشته این بوده که برای آنها مفهوم بوده که (با واسطه یا بی واسطه) مخاطب خداوند قرار گرفته اند.
{نوع سوم سخن گفتن خدا با انسان را مجتهد از روی خطبه 222 نهج البلاغه خواند و توضیح داد.}
إِنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى جَعَلَ اَلذِّكْرَ جِلاءً لِلْقُلُوبِ تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَ اَلْوَقْرَةِ وَ تُبْصِرُ بِهِ بَعْدَ اَلْعَشْوَةِ وَ تَنْقَادُ بِهِ بَعْدَ اَلْمُعَانَدَةِ وَ مَا بَرِحَ لِلَّهِ عَزَّتْ آلاَؤُهُ فِي اَلْبُرْهَةِ بَعْدَ اَلْبُرْهَةِ وَ فِي أَزْمَانِ اَلْفَتَرَاتِ عِبَادٌ نَاجَاهُمْ فِي فِكْرِهِمْ وَ كَلَّمَهُمْ فِي ذَاتِ عُقُولِهِمْ فَاسْتَصْبَحُوا بِنُورِ يَقَظَةٍ فِي اَلْأَبْصَارِ وَ اَلْأَسْمَاعِ وَ اَلْأَفْئِدَةِ
همانا خداى پاک و بلند مرتبه ياد خود را روشنی بخش دلها كرد ، تا از آن پس كه ناشنوايند بدان ياد بشنوند ، و از آن پس كه نابينايند بينا شوند، و از آن پس كه ستيزه جويند رام گردند. خدای را كه همواره بخششهاى او بىشمار است و نعمتهايش بسيار، در پارهاى از زمان و در روزگارى كه پيامبرى نبوده، بندگانى است كه در انديشه هایشان با آنان نجوا می کند و در اعماق عقل هایشان با آنان سخن می گوید، و چشم هایشان را تیز و گوش هایشان را شنوا می کند.
گونه چهارم سخن گفتن خدا با انسان با تکیه بر گونۀ اول یعنی وحی نازل شده بر پیامبران صورت می پذیرد. بدین معنا که خدا از این طریق با همه انسان ها سخن گفته است. **
برای این گونه سخن گفتن چند ویژگی ذکر شده که از آن جمله
خبر داشتن از مسائل علمی و اخبار گذشته و آینده،
و فصاحت بی نظیر و ادبیات ممتاز آن است.
که این دو ویژگی توسط متخصصانش شناخته می شود و افراد عادی شاید متوجه ادبیات ویژه آن نشوند. آیا آنها دستشان خالی است؟ آیا خدا با افراد عادی مثل ما سخنی نمی گوید؟ آیا دست ما خالی است؟
عده ای معتقدند که به همین سبب افراد عادی باید از افراد متخصص تقلید کنند. اما آیا این عرصه این عرصه ای تقلید پذیر است؟! خدا قرار است با انسان ها سخن بگوید! آیا در این تقلید گفت و شنودی صورت می گیرد؟! زیرا سخن گفتن وقتی صورت می گیرد که مخاطبه ای صورت گیرد و شنونده احساس کند که مخاطب کسی واقع شده. دویژگی که بالاتر ذکر شد هیچ یک سبب نمی شوند که مخاطبه ای صورت گیرد و سخنی گفته نمی شود. اما آیا واقعا دست ما خالیست؟!
سخن دینی – سخن اصیل دینی – یک ویژگی مهم دیگر نیز دارد که سبب می شود این گفتن و شنیدن انجام شود و آن اثر گذاری است. همین ویژگی است که باعث می شود کلام خدا هنوز در بین انسانها شنونده داشته باشد و انسان ها خود را مخاطب آن احساس کنند.
وقتی به سخنی نگاه کنیم باید ببینیم جنس آن سخن چیست. مثلا جنس یک سخن ممکن است علمی، تاریخی، جامعه شناسی، روانشناسی باشد که همه این سخن ها نیز در جای خود محترماند. اما بشر تنهاست، اضطراب دارد و این جنس سخنان دردی از اضطراب و تنهایی اش دوا نمی کنند. در حالیکه کلام خدا معنا بخش است و اضطراب های بشر را می شنود. اما سخن خدا معنا بخش و جانبخش است. مثلا وقتی در قرآن می خوانیم :
قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ
لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّـهِ
إِنَّ اللَّـهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا
إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ
بگو ای بندگان من که بر خود اسراف کرده اید
از رحمت خدا نا امید نشوید
که خدا همه گناهان را می آمرزد
چرا که او آمرزندۀ مهربان است
﴿الزمر-٥٣﴾
این سخن جنسی معنا بخش دارد که سخن هایی از جنسِ سخن های علمی، تاریخی، جامعه شناسی، روانشناسی و ... چنین کارکردی ندارند. پس در حقیقت سخنی دینی است که چنین جنسی داشته باشد: جنسی معنا بخش، جان بخش، حیات بخش...
اما باید به این نکته نیز توجه داشت که انسان ها در یک بستر نامناسب نمی توانند مخاطب خداوند قرار بگیرند. باید جامعه بستری مناسب، سالم و آزاد داشته باشد. تک صدایی نباشد. حرفها و ادعاها نقد شوند از همه بیشتر هم آن سخنی که می گویند سخن خداست نقد شود. چون سخن خداست و قرار است به او نسبت داده شود. امروز هیچ حکومتی نمی تواند مدعی باشد که سخنش سخن خداست. حکومتهای امروز دستگاههای غول پیکری هستند آمیخته از هزار و یک رقم بروکراسی، تکنوکراسی، ... . حکومت باید کار خودش را بکند. مانع ایجاد نکند و مصداق الذین یصدون عن سبیل الله (کسانی که {مردم} را از راه خدا باز می دارند) نباشد. علاوه بر این کسی سخن خدا را می گوید نیز مهم است و هر مفسری نیز نمی تواند چنین مخاطبه ای را صورت دهد.
خلاصه سخنرانی شب بیست و یکم ماه رمضان، محمد مجتهد شبستری، شهریور 1389، حسینیه ارشاد
* آدم هر چقدر که در کائنات پیش برود، دل هر ذره را بشکافد، مداقه و مکاشفه کند باز با این پیام مواجه می شود که نه.. بیهوده نگرد.. دستت به چیزی نمی رسد.. هرچقدر هم که پیش بروی باز خدایی در نمیابی..
پاسخحذفخدا یکیست. همان است جز این نیست.
هر گیاهی که از زمین روید
وحده لا شریک له گوید
**
پاسخحذفاز جمله افعال ناپسند در قرآن که شاید عامل بسیاری دیگر از بدیها باشد روی گرداندن، استکبار ورزیدن و پشت کردن است. قرآن چیزی که از آسمان نازل شده را منکر انسانیت و دستاوردهای تاریخی اش نمی داند. چرا که خودش بر بستری از همان دستاوردهای دست ساز بشر – کلمات و جملات – نازل شده و خود را نیز موید انسانیت و مقتضیاتش میداند – مصدقاً لما معکم. قرآن گاهی خود را بیش از یک تذکر نمی داند. از انسان ها میخواهد به انسانیت یکدیگر احترام بگذارند، شکر گزار باشند و به انسانیت شان قانع باشند. اما بسیااری چنین نیستند. نمی توانند بپذیرند سخنی با همین کلمات و عباراتِ ساخته و پرداخته بشر، کلام خدا باشد. نمی توانند یکدیگر را محترم بشمارند و بشری از میان خود را امین پروردگار بدانند و به رسمیت بشناسند. وقتی سخن خدا را می شنوند، انسانگونه بودنش را بر نمی تابند و به چیزی بیشتر از آن طمع می کنند. استکبار می ورزند و بدان پشت می کنند. انگار حتما باید خدا را با چشم ببینند تا چیزی را باور کنند.
ثُمَّ نَظَرَ ﴿٢١﴾
پاسخحذفثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ ﴿٢٢﴾
ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ ﴿٢٣﴾
فَقَالَ إِنْ هَـٰذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ ﴿٢٤﴾
إِنْ هَـٰذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ ﴿٢٥﴾
آنگاه نظر انداخت. (٢١)
سپس رو ترش نمود و چهره در هم كشيد. (٢٢)
آنگاه پشت گردانيد و تكبّر ورزيد، (٢٣)
و گفت: «اين [قرآن] جز سحرى كه [به برخى] آموختهاند نيست. (٢٤)
اين غير از سخن بشر نيست.» (٢٥)
بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ أَن يُؤْتَىٰ صُحُفًا مُّنَشَّرَةً ﴿٥٢﴾
كَلَّا ۖ بَل لَّا يَخَافُونَ الْآخِرَةَ ﴿٥٣﴾
كَلَّا إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ ﴿٥٤﴾
فَمَن شَاءَ ذَكَرَهُ ﴿٥٥﴾
وَمَا يَذْكُرُونَ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّـهُ ۚ هُوَ أَهْلُ التَّقْوَىٰ وَأَهْلُ الْمَغْفِرَةِ ﴿٥٦﴾
بلكه هر كدام از آنها انتظار دارد نامه جداگانهاى (از سوى خدا) براى او فرستاده شود! (٥٢)
چنين نيست كه آنان مىگويند، بلكه آنها از آخرت نمىترسند! (٥٣)
چنين نيست كه آنها مىگويند، آن (قرآن) يك تذكر و يادآورى است! (٥٤)
هر كس بخواهد از آن پند مىگيرد؛ (٥٥)
و هيچ كس پند نمىگيرد مگر اينكه خدا بخواهد؛ او اهل تقوا و اهل آمرزش است! (٥٦)
{ترجمه ها از فولادوند}
همچنان که بنی اسرائیل از حضزت موسی همین را خواستند.
پاسخحذفوَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَىٰ لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّىٰ نَرَى اللَّـهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ ﴿بقره، ٥٥﴾
و چون گفتيد: «اى موسى، تا خدا را آشكارا نبينيم، هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد.» پس -در حالى كه مىنگريستيد- صاعقه شما را فرو گرفت.
-----------------------------
أَمْ تُرِيدُونَ أَن تَسْأَلُوا رَسُولَكُمْ كَمَا سُئِلَ مُوسَىٰ مِن قَبْلُ ۗ وَمَن يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ ﴿بقره ١٠٨﴾
آيا مىخواهيد از پيامبر خود همان را بخواهيد كه قبلا از موسى خواسته شد؟ و هر كس كفر را با ايمان عوض كند، مسلما از راه درست گمراه شده است. (١٠٨)
ایول! عجب نگاه جالبی! قرآن خود تصدیق میکند سخن بشر است. :)
پاسخحذفدوست داشتم بیام اون شبو ولی نمیشد. آفرین که خلاصه شو گذاشتی.
پاسخحذفقرآن کلام خداست.
پاسخحذفتو همین چهار قسم سخنی هم که تو سخنرانی ذکر شده
اولی و سومی (و حتی به نوعی چهارمی، چون که چهارمی هم بر پایه دومیه) منطبق با طبیعت اند و چندان خارق عادت نیستند. اما دومی غیر عادی ایه و میتونه (با واسطه) منشا کلمات رو هم غیر انسانی دونست. اما چه اون طرفی فک کنی چه این طرفی فک کنی (صورت سخنان مال پیامبر باشن یا مال خدا) مهم اینه که کلام خداست.
1. کلامی که در نهایت به کلماتی که بشر ساخته و پرداخته ختم شده؛
2. خدایی که بشر رو به رسمیت شناخته و با همون زبون باهاش صحبت کرده.
ق وَالْقُرْآنِ الْمَجِيدِ
این که آدم بخواد بفهمه که 1400 سال پیش در کنه وجود پیغمبر چه اتفاقی افتاده خیلی کار ممکنی نیست. و اصلا چه لزومی داره ؟ چه قایده ای داره ؟
ضمناً
پاسخحذفاگه قرار باشه خیلی روی این تاکید بشه که سخن گفتن خدا با انسان نیازمند حلقوم انسانیه و برازنده مقام الوهیت نیست که اینچنین نازل بشه و اینا
شنیدنِ حرف های آدمها توسط خدا هم نیازمند گوش انسانی یا دستگاه انسانی دیگه ای میشه که بتونه این پیام انسانی رو دریافت و فهم کنه
که اون خدا، خدایی حاضر و شنوا و شاهد نخواهد بود.