۱۳۹۱ فروردین ۳۰, چهارشنبه

بی‌حواشی


در مواجهه با کثافات


   ۱  فرض می‌کنیم جامعهٔ ما واقعیت دارد.
   ۲  با این فرض می‌توانیم بگوییم فیلم - و بطور کلی اثر - بذری است که در دل آن کاشته می‌شود تا همانجا بار دهد نه جای دیگری بیرون از آن و یا نه حتی جای دیگری درون آن.

    حال فرض کنید فیلمی ساخته‌ایم که کثافتِ واقعیت را با تبحر تمام "بازنمایی" می‌کند و این کار را چنان چیره‌دستانه انجام می‌دهد که بیننده ناخودآگاه به حیرت و تشویق می‌افتد. * آنقدر که او را صرفا بخاطر بودنش در آن فرهنگ احساس افتخار و غرور وادار می‌کند -‌‌ همان فرهنگی که کثافتش به بصورت کاملاً واقعی در فیلم بازنمایی شده است و او به آن تعلق دارد  * یا روی کارگردان و دیگر عوامل فیلم احساس علاقه و تعصب کند.
   این غرورآفرینی‌ها اما در ‌‌نهایت شرط نیست. این‌ها بار دادن در جای دیگر، یا‌‌ همان هرز رفتن است. فیلم دانه‌ایست که کاشته می‌شود تا در بستر حقیقیِ جامعه (!) به بار بنشیند
        که اگر ننشست باید دید مسئله چیست:
    ۱  بذر عقیم است
    ۲  یا خاک نابارور؟!

    این را من نمی­دانم. باید آزمایش کنیم ببینیم مشکل از کیست. اما در کدام آزمایشگاه؟! یا کدام جشنواره؟! شاید هم این سوال بیخود است و دردی را دوا نمی­کند و اینها بر هم تاثیر می گذارند و نمی توان انها را جداگانه مورد بررسی قرار داد -مخصوصا در دراز مدت + . اما بهتر است فعلاً در دایره‌­ی مفروضاتمان (۱ و ۲) بحث کنیم:    اینقدر که بنظر می‌رسد، وقتی بستری که در آن بذر پاشیده اید، قدرت بارور کردن بذرها را نداشته باشد خود را مشغول امور دیگر می‌کند.
    نتیجه‌­ی این حرف‌ها می‌شود اینکه ...