۱۳۹۵ بهمن ۸, جمعه

امید و اراده در روزگار سستی



    در راه تهران - شیراز در اتوبوس نشسته بودم، چند سطر نگاهم به کتابی بود که در دست داشتم و چند سطر مناظر اطراف را از دیده می‌گذراندم.
     با خود فکر کردم زمانی که ریشه‌­های تمدنی - فارغ از عرض و طول ظواهرش - سست شود برای در هم پیچیدن طومارش تنها یک لودر کافیست.
    از آن روز به بعد با این فکر دست به گریبانم که برای کسی که اساسی­‌ترین ریشه­‌ها به زعمش سست شده اراده‌­ی معطوف به رشد و تغییر چقدر می­‌تواند اصالت داشته باشد. ثمربخشی ارادۀ معطوف به تغییر را – پس از انجام تمامی محاسبات - در نهایت شدت و ضعفِ امید به اثرگذاری یا به بیان عمیق­‌تر باور به نیک‌­فرجامی تعیین می‌­کند.
     امید اگرچه می­‌تواند با خرده ­اراده‌­های دست­‌اندرکار در طول زمان در زمینه­‌ای پرورده شود اما هیچگاه محصول دفعی اراده  فرد نیست، بلکه بیش از هر چیز دیگری در آن اثر می­‌گذارد. پا به میدان گذاشتن بدون در دست داشتن سلاحی که قدرت تعیین کننده داشته باشد (ابرسلاحِ امید) در بهترین حالت آدم را دچار پدیدۀ خودقهرمان‌پنداری در تراژدی­های من­‌درآوردی می‌­کند.   

     سوال اینجاست اکنون، که در روزگار سست‌­ریشه، اراده را باید از کجا آورد و کجا و چگونه به کار بست؟ امید در کدام زمینه‌­ها هست و در کدام زمینه­‌ها نه؟ با اراده‌­های بی‌­امید چه باید کرد و همینطور با اراده‌­های چشم بسته بر امید چه باید کرد؟ ...

۱۳۹۵ بهمن ۵, سه‌شنبه

خرِّ موسی




وَلَمَّا جَاءَ مُوسَىٰ لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنظُرْ إِلَيْكَ ۚ قَالَ لَن تَرَانِي وَلَـٰكِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي ۚ فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقًا ۚ فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ (اعراف - ۱۴۳)

پس آنگاه که موسى به ميعاد ما شد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد: «پروردگارا، خود را به من بنماى تا بر تو بنگرم.» فرمود: «هرگز مرا نخواهى ديد، ليكن بدان كوه بنگر؛ اگر بر جاى خود قرار گرفت مرا زود خواهى ديد. « پس چون پروردگارش به كوه جلوه نمود، آن را ريز ريز ساخت، و موسى صاعقه زده بر زمين افتاد، و چون به خود آمد، گفت: «تو منزهى! به درگاهت توبه كردم و من نخستين مؤمنانم.»




۱۳۹۵ دی ۲۶, یکشنبه

مرا در نظامیه ادرار بود

    درک اداره سعادتیست که تا کنون چنین از نزدیک فرصتش را نداشته ام. ادارۀ بی ارباب رجوع از ادارۀ ارباب رجوع دار اداره تر است. با این وجود این تجربه تا کنون، سوای تمام تداعی های دردآوری که از ضرورت ناگزیر هیولا زدایی به ذهن هوار کرده و علی رغم چشم گشودن به عمر و انگیزه ای که از کارکنانش - چای پشت چای - حرام می کند، در مقام نظاره گر تجربۀ شیرین و دلچسبی هم هست. از جمله جاهای دوست داشتنی در اداره راه پله است که به خاطر اقبال همیشگی آسانسور همیشه دنج و خلوت است، تا آنجا که حتی می توان در آن آواز خواند و طنین صدا را گوش کرد و دور از گرمای پر اتلاف اداره خنکای هوا را نیز در آن استنشاق کرد. محبوب دیگر توالت است. دستشویی طبقه به طرز قابل توجهی دلباز، تمیز و خوشبو است. مایع دستشویی، دستمال کاغذی و بوگیر همیشه در جای خود قرار دارند و زود به زود تجدید می شوند. اقوال در مورد نزاکت دستشویی – مثل بی ارباب رجوع بودن یا استقرار مدیر عامل در طبقه - مختلف است. به هر حال خدماتی ها اهمیت آن را به خوبی درک می کنند. مستراح مهم ترین مامن حاضران در اردوگاه و اداره است. شاید در هیچ کجای اداره نتوان این اندازه فضای خصوصی پیدا کرد و به امورات حیاتی تر زندگی پرداخت. 

۱۳۹۵ دی ۱۲, یکشنبه

روح و ریح


باد و بود



    دو سال از زمانی که تصمیم گرفتم کم و بیش در جایی باشم که هم اکنون ایستاده‌ام می‌گذرد. از آن چیزهایی که به لطایف الحیل مرا و تصمیمم را دستخوش جرح و تعدیل کند کم نبوده است. اما اکنون همه‌ آن جرح و تعدیل‌های‌ گاه و ناگاه یک طرف، جراحت تعدیل شدۀ شهرِ وارونهٔ بی‌باد یک طرف.