۱۳۹۲ دی ۱۳, جمعه

خاموشان


خاک نابارور
و بذر عقیم
+



در مذمت خاک‌‌های زمخت


اگر قرار بود هنر را به زبان‌ دقیق‌تری بیان کنیم، دیگر نیازی به بیان نبود. می‌توان در متن دقیق شد و آن را بیشتر و بیشتر فهمید اما وقتی نوبت به بیان رسید بازآفرینی حامل معنای بیشتری است تا بیان کالبدشکافانه، و کالبدشکافی در راستای خلق یک اثر دیگر باز قابل پذیرش‌تر است تا کالبدشکافی بقصد ارائهٔ هرچه دقیق‌تر و انتشار و تبلیغ هرچه بیشتر.
معنا بذری‌ست که گوش شنوا و چشم بینا آن را در می‌یابد و آنگاه درسینه نگه می‌دارد، می‌پروراند و به بار می‌نشاند. وقتی قدرت بارور کردنش را نداشت آن را نگه نمی دارد. به محض دریافت می‌‌خواهد آن را از سر خود باز کرده و به دیگران برساند.
از نگاه طبیعت چیزی به نام تخیلهٔ انرژی وجود ندارد، تنها تغییر حالت و انتقال وجود دارد. اما از دید ما - در صورت وجود - این تفاوت وجود دارد. ما امکان انقراض و مرگ داریم. در صورت فراموش کردن چنین تمایزی لایه‌های وجودی ما نیز کم‌عمق و کم‌عمق‌تر می‌شود.
به‌کار بستن، از بی‌هنر در نمی‌آید. خلاقیت نباشد، پیام هرز می‌رود و اثر بی‌معنا می‌شود.
اگر  هنر صرفاً به متخصصان مربوطه محوّل شود و معنای عام‌ترش به فراموشی سپرده شود و دیگران تنها آن را مصرف کنند، خاک حاصل‌خیزی‌اش را از دست خواهد داد و زمین دیگر جای زندگی نخواهد بود.
امان از زر مفت!