۱۳۹۱ آذر ۸, چهارشنبه

کپی برابر اصل


 Don't  aim  at  success—the more you aim at it
 and make it a target, the more you are going 
to miss it. For success, like happiness,  cannot
 be pursued;  it  must  ensue, and it only does 
so as the unintended side-effect of  one's 
dedication  to  a  cause  greater  than
oneself or as the by-product of one's surrender
to  a  person  other  than  oneself.  Happiness
must happen, and the same holds for success:
you have to let it happen by not caring about it

Gordon W.Allport's preface
"on Victor Frankel's "Man's search for meaning






در گیر اصل و عاریه

     برای اتفاقِ راستین، نباید ادا در آورد و مصنوعی بود. باید از مصنوعی گریخت. اتفاق باید خودش بیافتد. نباید ما آن را به زور... بیاندازیم..؟! بیاندازانیم..؟! فعلی موجود نیست. ما نمی‌توانیم فاعل «اتفاق» باشیم. من اتفاق را "انداختم" معنی ندارد. اتفاق خودش می‌افتد. کاری از ما ساخته نیست. بهتر است فقط از انجام افعال مخدوشگر خودداری کنیم و طبیعتِ روح‌نواز و غیر منتظرۀ حادثه را برهم نزنیم. باید صبور بود و انتظار کشید که اگر روزی بالأخره آن اتفاق افتاد، لااقل آن را از هستی نیندازیم. اگر هرگز هم اتفاقی نیفتاد ما باز بردبار و صبوریم و تن به اقداماتِ غیراصیل و ساختگی نمی دهیم! چرا باید خود را ..خرج آنچه عاریه‌ایست کرد؟! آیا این خودفروشی نیست - آن هم با قیمت نازل؟! اگر هم بکنیم، خودمان را خر کرده‌ایم چراکه اقدام غیراصیل هیچگاه رضایتمان را آنگونه که باید برآورده نخواهد کرد!

مصنوعی به نام طبیعت

   اما تناقض از جایی آغاز می‌شود که ما از پسِ ادعایمان بر نمی‌آییم و آن را با نادیده گرفتن نقش خود نقض می‌کنیم. ما برای اجتناب از بهم زدنِ طبیعتِ بکر و دست‌نخوردۀ «اتفاق» از هر اقدام آگاهانه‌ای و یا ناخودآگاهانه‌ای- حذر کردیم. غافل از آنکه اجتنابِ آگاهانه و یا حتی ناخودآگاهانه‌ - ی خود را به عنوان یک اقدام در نظر نگرفته‌ایم. اینطور نیست که ما با هر اقداممان به دامن هستی تجاوز کرده باشیم. دخالت ما قصه را از اصالت نمی‌اندازد. ما هم یکی از اجزاء طبیعت و یکی عواملِ حادثه‌ایم. یک عامل انکارناپذیر! بله، می توان مستقیماً در راستای تحقق اتفاق کاری نکرد و شاید نباید هم کرد ولی می توان آن را رام کرد و به راه آورد. مرز اصل و عاریه، این اجتناب نیست. نمی‌توان بخاطر  ترسِ از دست رفتن، از سرمایه‌گذاری روی اتفاقات نیم‌بند و عاریه بالکل صرف نظر کرد. بگذار برود. پولِ نقد خود را در پیشگاه حادثه می‌بازد - در اولین نوسان، در نخستین پیش‌لرزه! نمی‌توان بی‌نیازی و صبر پیشه کرد. حصول هر نتیجه ای نیازمند صغری و کبری اولیه است؛ و نتیجه را بدون مقدمانتش طلب کردن - و در این طلب ثابت ماندن و صبر کردن، صبر بر آرزوی محال کردن است. می توان نتیجه را بی خیال شد، رضایت را فراموش کرد و دست به "کار" زد. اتفاق امر ثانویه است. نمی توان مستقیماً بدان حمله برد. زودا که خودش سر و کله اش پیدا شود.



  * * *





۲ نظر:

  1. گنگ می زند این داستان؟ بالاخره باید بخل ورزید یا نه؟ و این که آیا اجتناب خودآگاه آیا مانع از اتفاق نمی شود؟ یعنی این من وجودی نباید هیچ نقشی در آن اتفاق اصیل داشته باشد؟ باید بنشیند و منتظر بماند تا اتفاق بیفتد؟

    پاسخحذف