۱۳۹۵ بهمن ۸, جمعه

امید و اراده در روزگار سستی



    در راه تهران - شیراز در اتوبوس نشسته بودم، چند سطر نگاهم به کتابی بود که در دست داشتم و چند سطر مناظر اطراف را از دیده می‌گذراندم.
     با خود فکر کردم زمانی که ریشه‌­های تمدنی - فارغ از عرض و طول ظواهرش - سست شود برای در هم پیچیدن طومارش تنها یک لودر کافیست.
    از آن روز به بعد با این فکر دست به گریبانم که برای کسی که اساسی­‌ترین ریشه­‌ها به زعمش سست شده اراده‌­ی معطوف به رشد و تغییر چقدر می­‌تواند اصالت داشته باشد. ثمربخشی ارادۀ معطوف به تغییر را – پس از انجام تمامی محاسبات - در نهایت شدت و ضعفِ امید به اثرگذاری یا به بیان عمیق­‌تر باور به نیک‌­فرجامی تعیین می‌­کند.
     امید اگرچه می­‌تواند با خرده ­اراده‌­های دست­‌اندرکار در طول زمان در زمینه­‌ای پرورده شود اما هیچگاه محصول دفعی اراده  فرد نیست، بلکه بیش از هر چیز دیگری در آن اثر می­‌گذارد. پا به میدان گذاشتن بدون در دست داشتن سلاحی که قدرت تعیین کننده داشته باشد (ابرسلاحِ امید) در بهترین حالت آدم را دچار پدیدۀ خودقهرمان‌پنداری در تراژدی­های من­‌درآوردی می‌­کند.   

     سوال اینجاست اکنون، که در روزگار سست‌­ریشه، اراده را باید از کجا آورد و کجا و چگونه به کار بست؟ امید در کدام زمینه‌­ها هست و در کدام زمینه­‌ها نه؟ با اراده‌­های بی‌­امید چه باید کرد و همینطور با اراده‌­های چشم بسته بر امید چه باید کرد؟ ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر