۱۳۹۱ خرداد ۱۲, جمعه

روز واقعه

To Whom It May Concern




نقد یک فیلم کوتاه

    در سال­های اخیر استفاده از دوربین­های کوچک و کم­حجمی مثل دوربین­های موبایل، نرم­افزارهای ساده­ی تدوین و امکان پخش کم­دردسرتر در اینترنت سبب شده تا به بهانه­های مختلف شاهد ساخته­شدن فیلم­ها و کلیپ­هایی باشیم که عوامل سازنده­ی آنها کارشان لزوماً فیلم­سازیِ حرفه­ای نیست. اما این مسئله دلیلی بر کم­اهمیت بودنِ آنها نیست. بلکه بعضی از آنها کاملاً در خور توجه­اند.

    در این چند سال تعداد زیادی ازین فیلمها را تماشا کرده ام و در اینجا نیز می­خواهم در مورد یکی از همین فیلم­ها بنویسم. این فیلم پارسال همین موقع­ها ساخته شده و به­نظرم شایسته­ی درنگ و توجهی دوباره است و نسبت به نمونه های مشابهش یک قدم جلوتر گذاشته است.  روایتِ­شکیبایی؛  کاری از  ایستاده­با­مشت.

   روایتِ­شکیبایی تا نیمه با سلیقه، سادگی و دقتِ تحسین برانگیزی انتخاب و تدوین شده است. اما در نیمه­ی دوم دچار افت محسوسی  می­شود.



§         چرا نیمه­ی اول فیلم (از ابتدا تا 05:38) قوی است؟

   دقتی که روی جزئیات شده از ابتدا در رنگ و فونتِ انتخاب­شده و همچنین انتخاب موسیقی یکدست و تاثیرگذارِ فیلم، خود را به­خوبی نشان می­دهد. مخاطب از همان ابتدا احساس می­کند به شعور و وقتِ او احترام گذاشته شده و توجهش بیشتر جلب می­شود. این توجه و احترام متقابل وقتی متوجه می­شویم که عوامل سازنده­ی فیلم زحمتِ فیلم­برداری را هم به خود داده­اند و مانند نمونه­های مشابه تنها به کنار هم نشاندن صدا و تصویرهای آماده بسنده نکرده­اند – و از پسِ آن هم بخوبی برآمده­اند.  

   فیلم با یک شوک آغاز می­شود. یک خبرِ دلخراش و مهیب! سپس جوانی را می­بینیم که دستش از همه­جا کوتاه است و ناباورانه ماجرا را در دنیای مجازی دنبال می­کند. بعد از فرط استیصال و درد همانجا تبِ دیگری باز می­کند و در جستجوی صبر به کتابِ خدا پناه می­برد.

   جملاتی که از هاله در فیلم آورده شده احتمالاً مربوط به چند ساعت قبل از حادثه است. لحن مادرانه و آرام جملات، درد و حسرتی عمیق به جان آدم می اندازد.

   بعد صداهای زخم­خورده­ای­ پخش می­شود – صداهایی بدون ­تصویر - که انگار هیچ مجرایی غیر از خطوط تلفن  برای فریادهای فروخورده ندارند؛ صداهای تک­افتاده­ای که از پشت تلفن­های راه دور می­لرزند ... . [i]

   نیمه­ی اول فیلم به دلیل پرداخت موجزش -  که نتیجه­ی توجه به عمقِ­ غیرمنتظره­ی فاجعه و ندادنِ داده­های اضافه به ذهنِ فربه و آشفته­ی مخاطبانش است، در نشان دادن غمِ سنگین آن روز و حتی ثبت آن در تاریخ  بسیار تواناست. سکانس آغازین فیلم که در اتاقی دربسته و خاموش می­گذرد از آیاتِ روی مونیتور تا آن آخ... که بر صفحه­ی بی­احساسِ مونیتور نقش بسته، همگی برای مخاطب این فیلم وضعیتی معنی­دار و دردآور است. [ii]

   سوای دقتی که در جزئیات فیلم شده و احترامی که به مخاطبش گذاشته شده فکر می­کنم دلیل قوت نیمه­ی اولِ آن به­طور خاص نزدیکی احوال عوامل سازنده با راویِ فیلم و وفاداری به آن تا انتهای نیمه­ی اول است. یعنی زاویه­ی نگاه فیلم نسبت به حادثه همان زاویه­ و نسبتی است که عوامل سازنده با حادثه داشته­اند و ماجرا را صادقانه و از نقطه نظر خود روایت کرده­اند نه کس دیگر! بر همین اساس می­توان حدس زد که سازندگانِ فیلم، بدلیل نوع نگاه فیلم به واقعه و فاصله­ای که با آن دارد، احتمالاً خارج از ایران سکونت داشته اند. این وفاداری به نسبت خود با حادثه همان نکته­ایست که روز واقعه­ی بهرام بیضایی را با تمام ساخته­های مربوط به روز عاشورا متمایز می­کند. 



§         چرا فیلم در نیمه­ی دوم (از 05:39 تا انتها) افت کرده است؟

   شوک این فاجعه آنقدر بزرگ است  که تا همین امروز هم نمی­توان آن را به راحتی هضم کرد. اما فیلم از 05:39 -  با انتخاب شعری که از قضا بطور حیرت­آوری با اتفاقاتی که افتاده تناسب دارد، حالتِ جمع­بندی به خود می­گیرد.[iii]  در حالیکه فضا هنوز هیچ میانه­ای با جمع­بندی – آن هم یک جمع­بندی سوگوارانه و مدیحه­سرایانه -  ندارد. بی­وجدانی و بی­رحمی  چهره­ای جدید از خود نشان داده و همه را بهت­زده کرده است. اتفاقاتی که آن چند روز افتاد سنگ را می­لرزانَد و از خودسوزی جوان بینوای تونسی کم سهمناک­تر نبود، ولی بعد از آن، اتفاقی در آن سطح نیفتاد.

   شاید بتوان گفت فجایع آن چند روز احساس نیاز به پیگیری امور از راه­های دیگر را افزایش داد. با این حال عوامل فیلم که احتمالاً خودشان هم مثل بقیه درگیر همین فضای غیرقابل هضم بودند، این بهت را در خود و مخاطبان نادیده گرفته­اند و دست به جمع­بندی و شورآفرینی زده­اند.     

   فیلم در نیمه­ی دوم، زاویه دیدی که نقطه­ قوتش در نیمه­ی نخست است را گم می­کند و معلوم نیست دیگر از زبانِ که حرف می­زند. علاوه بر این، فیلم در نیمه­ی دوم ذهن اشباعِ مخاطبش را از یاد می­برد و از ایجاز ابتدایی­اش تا اندازه­ی زیادی فاصله می­گیرد.


روایت شکیبایی فیلم تاثیر گذار و قابل توجهی است. مخصوصاً در نیمه اول که بیشتر از آنکه بخواهد اثرگذار باشد ا خود را روایت می کند و دیگر فیلمهای مشابهش متمایز می شود.  از آن مهم تر به این دلیل که یادمان می­اندازد که کار با ابزار ساده و در دسترس لزوماً معنایش سهل­انگاری و کم­دقتی نیست.


خرداد 1391







[i]  صداهایی که از افراد مختلف در نیمه­ی اول شنیده می­شود، علاوه بر آنکه روایتگر احوال همان آدم­هاست، بیننده را یاد همان جوانی می­اندازد که در ابتدای فیلم دیده که انگار به این صداها گوش می­دهد و بین خبرگزاری­ها سرگردان است.
[ii]  نشان دادنِ احوالِ  بیشمارکسانی  که آن روز خبر به همین صورت به آنان رسیده، دلیل مناسبی برای بازسازی (ساختِ) سکانس آغازین است. مسئله­ی فیلم برداری در این نوع فیلم­ها و کلیپ­ها نمی­تواند صرفاً برای فیلم­تر کردنِ آن­ها انجام شود.
[iii]  به­گمانم انتخاب سالار عقیلی نیز در راستای این افت انتخاب دقیقی بوده است!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر